مقالات من

دانلود مقالات

مقالات من

دانلود مقالات

  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

دانلود مقاله انسان و سرنوشت در word دارای 34 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله انسان و سرنوشت در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله انسان و سرنوشت در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن دانلود مقاله انسان و سرنوشت در word :

مقدمه
عظمت و انحطاط مسلمین
مسأله سرنوشت و قضا و قدر که در این رساله فحص و تحقیقی درباره آن‏ صورت گرفته است ، جزء مسائل فلسفی است و اگر بنا باشد در ردیف واقعی‏ خود قرار گیرد ، باید آن را در فلسفه در میان مسائل فلسفی جستجو کرد ، ولی در این رساله از ردیف اصلی خود خارج شده و در ردیف یک سلسله مسائل‏ دیگر قرار گرفته است .
مسائل علمی و فلسفی هر کدام در ردیف خاصی دارند که از طریق موضوعات آنها و یا از طریق هدف و نتیجه‏ای که از یاد گرفتن آنها حاصل می‏شود تعیین می‏گردد .

علت اینکه مسائل فلسفی در ردیفی و مسائل ریاضی در ردیف دیگر و مسائل طبیعی در ردیف جداگانه قرار می‏گیرند ، وابستگی و ارتباط خاصی است که‏ میان موضوعات هر دسته همردیف وجود دارد و یا لااقل به واسطه هدف نظری‏ یا عملی مشترکی است که یاد گرفتن هر دسته از آنها برای یادگیرنده تأمین‏می‏کند .
مسأله سرنوشت و قضا و قدر ، چه از نظر موضوعی و چه از نظر هدف تعلیماتی ، در ردیف مسائل فلسفی است ، ولی در این رساله در ردیف مسائلی قرار گرفته که نه از لحاظ موضوع با آنها مرتبط است و نه از لحاظ نتیجه و هدف تعلیماتی .

این مسأله در این رساله جزء یک سلسله بحثها تحت عنوان ” بحثهایی از علل انحطاط مسلمین ” واقع شده است که شامل موضوعات و جریانات و مسائل‏ گوناگون است .
موضوعاتی که تحت این عنوان قابل بحث است ، بعضی تاریخی‏ و بعضی روانی یا اخلاقی یا اجتماعی و یا صرفا دینی و احیانا فلسفی است . بنابراین مباحثی گوناگون که در ردیفهای متعدد قرار دارند ، جزء این سلسله‏ مباحث واقع می‏شوند .

آنچه این مباحث گوناگون را به یکدیگر پیوند می‏دهد ، تحقیق در اثرات‏ مثبت و منفی این امور در ترقی و انحطاط اجتماع اسلامی است . علیهذا منظور از طرح این مسأله در این رساله اولا تحقیق در این جهت‏ است که آیا اعتقاد به سرنوشت ، آن طور که قواعد برهانی فلسفی ایجاب‏ می‏کند ، از نوع عقاید و افکاری است که معتقدین خود را به سستی و تنبلی‏ می‏کشاند و مردمی که به این عقیده می‏گرایند خواه ناخواه به انحطاط کشیده‏ خواهند شد ، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود ، چنین تأثیر سوئی ندارد ؟ ثانیا اینکه اسلام این مسأله را چگونه و به چه طرزی تعلیم داده‏ است و تعلیم اسلامی در این زمینه چه تأثیری در روحیه پیروان اسلام داشته‏ است و می‏تواند داشته باشد ؟ و چون منظور این جهت بوده ، از تعرض فروع‏ و شاخه‏هایی که با منظور نامبرده ارتباط ندارد خودداری شده است .

اینجانب درست به یاد ندارد که از چه وقت با مسأله علل انحطاط مسلمین آشنا شده است و از چه زمانی شخصا به بحث و تحقیق در این مسأله‏ علاقمند گردیده و درباره آن فکر می‏کرده است ، ولی می‏تواند به طور یقین ادعا کند که متجاوز از بیست سال است که این مسأله نظر او را جلب کرده‏ و کم و بیش در اطراف آن فکر می‏کرده و یا نوشته‏های دیگران را در این‏ زمینه می‏خوانده است .
از آن زمان تاکنون هر وقت به گفته یا نوشته‏ای در این موضوع برمی‏خوردم‏ ، با علاقه می‏خواندم و یا گوش می‏کردم ، و خیلی مایل بودم رأی و نظر گوینده یا نویسنده را دریابم ، تا آنکه در چند سال پیش ، ضمن بحثی نیمه‏ درس و نیمه سخنرانی که در اطراف یکی از احادیث نبوی ایراد می‏کردم ، دامنه سخن به این مطلب کشید . اگر چه آنچه در این زمینه تا آن‏ وقت خوانده یا شنیده بودم احیانا مفید بود ، اما مرا اقناع نکرده بود و چون در خود و مستمعین علاقه شدیدی به فهمیدن این مطلب احساس می‏کردم‏ تصمیم گرفتم تا آنجا که ممکن است غور و دقت

کنم و این مسأله را بررسی‏ نمایم ، زیرا یافتن راه اصلاح اوضاع حاضر جهان اسلامی بستگی زیادی دارد به‏ پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آنها که در گذشته وجود داشته است و یا اکنون نیز موجود است . برای این کار لازم شد که اولا نظر دیگران را ، اعم‏ از مسلمان و غیر مسلمان ، تا آنجا که دسترسی دارم بررسی کنم ، و ثانیا موضوعاتی که از این نظر قابل طرح و گفتگو است ، هر چند تاکنون از این‏ نظر طرح نشده است ، بدون اغماض و پرده‏پوشی طرح کنم . اینجا بود که به گستردگی و دامنه وسیع این مبحث پی‏بردم . فهمیدم که‏ اگر بنا شود تحقیقی کافی و عالمانه در این مطلب بشود ، باید موضوعات‏ فراوانی مورد بحث و تحقیق قرار گیرد ، و بررسی همه آنها از عهده یک فرد خارج است و یا لااقل سالها وقت لازم دارد .

معهذا در نظر گرفتم مقدمتا مطالب مربوطه را کلاسه و خلاصه کنم و بعضی ازموضوعات را به طور نمونه و آزمایش مورد بحث و گفتگو قرار دهم و سررشته‏را به دست دیگران بدهم ، شاید به این ترتیب نوعی همفکری و همکاری در یک بحث مهم اجتماعی اسلامی صورت بگیرد و یک سلسله بحثهای منظم و مفید انجام یابد .
این مطلب جای تردید نیست که مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب‏آوری را پشت سر گذاشته‏اند ، نه از آن جهت که در برهه‏ای از زمان حکمران جهان‏ بوده‏اند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانی ” از پادشاهان باج و از دریا امواج گرفته‏اند ” زیرا جهان حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده‏اند و طولی‏ نکشیده که مانند کف روی آب محو و نابود شده‏اند بلکه از آن جهت که‏ نهضت و تحولی در پهنه گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و

مشعلدار بشر بود ، اکنون نیز یکی از حلقات درخشان تمدن بشر به شمار می‏رود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود می‏بالد. مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالی اجتماعی بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض‏ آنها توشه می‏گرفتند . تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایی که چشمها را خیره و عقلها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد ، به‏ اقرار و اعتراف محققین بی‏غرض غربی ، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامی مایه گرفته است .
گوستاولوبون می‏گوید :

” بعضیها [ از اروپاییان ] عار دارند که اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی [ یعنی مسلمانان ] سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردد ، و لذا آن را مکتوم نگاه می‏دارند ، ولی این نظریه درجه‏ای‏ بی‏اساس و تأسف‏آور است که به آسانی می‏توان آن را رد نمود . . . نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام ، آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم‏ را زیر و زبر نمودند ، داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان‏ دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن بکلی بی‏خبر بودند به روی آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند ” . ویل دورانت در تاریخ تمدن می‏گوید : ” پیدایش و اضمحلال تمدن اسلام از حوادث بزرگ تاریخ است . اسلام طیپنج قرن ، از سال 81 هجری تا 597 هجری ، از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو

و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی] احترام به عقاید و افکار دیگران ] و ادبیات و تحقیق علمی و علوم و طب وفلسفه پیشاهنگ جهان بود ” هم او می‏گوید :

” دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گونه‏گون داشت . اروپا از دیار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان و اسلحه و نشانهای خانوادگی ، سلیقه‏ و ذوق هنری ، ابزار و رسوم صنعت و تجارت ، قوانین و رسوم دریانوردی را فرا گرفت و غالبا لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد . . . علمای‏ عرب ( مسلمان ) ریاضیات و طبیعیات و شیمی و هیأت و طب یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و میراث یونان را که بسیار غنی‏تر شده بود ، به‏ اروپا انتقال دادند . . . فیلسوفان عرب ( مسلمان ) مؤلفات ارسطو را برای اروپای مسیحی حفظ و ضمنا تحریف کردند . ابن سینا و ابن رشد از مشرقبر فلاسفه مدرسی اروپا پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود . . . این نفوذ [ اسلامی ] از راه‏ بازرگانی و جنگهای صلیبی و ترجمه هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرتهای دانشورانی از قبیل گربرت و مایکل اسکات و ادلارد باثی به‏

اندلس اسلامی انجام گرفت ” . و هم او می‏گوید :
” تنها به دورانهای طلایی تاریخ ، یک جامعه می‏توانسته است در مدتی کوتاه این همه مردان معروف در زمینه سیاست و تعلیم و ادبیات و لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیأت و شیمی و فلسفه و طب و مانند آنها که در چهار قرن اسلام ، از هارون الرشید تا ابن رشد بوده‏اند ، به وجود آورد . قسمتی از این فعالیت درخشان از میراث یونان مایه گرفت ، اما قسمت اعظم آن ، بخصوص در سیاست و شعر و هنر ، ابتکارات گرانبها بود” قدر مسلم این است که پدیده‏ای درخشان و چراغی نورافشان به نام تمدن‏اسلامی قرنها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ‏ خاموش شده است ، و امروز مسلمانان با مقایسه با بسیاری از ملل جهان و

مقایسه با گذشته پرافتخار خودشان در حال انحطاط و تأخر رقت‏باری بسر می‏برند. طبعا این پرسش پیش می‏آید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقی در علوم و معارف و صنایع و نظامات ، به قهقرا برگشتند ؟ مسؤول این‏انحطاط و سیر قهقرایی چیست و کیست ؟ آیا افراد یا اقوام یا جریانات‏خاصی سبب شدند که مسلمین از مسیر اصلی خود که به سوی ترقی و تکامل بود ، منحرف شوند ، و یا عامل خاصی که مسلمین را برخلاف انتظار از مسیر خود

منحرف کند رخ نداده است بلکه مقتضای طبیعت زمان این است که هر قومی فقط دوره حدود و معینی از ترقی و تعالی را طی کنند و سپس راه فنا و زوال و انحطاط را بپیمایند؟ اگر عامل خاصی سبب انحراف و انحطاط مسلمین شده است ، آن عامل چیست‏ ؟ آیا خود اسلام را باید مسؤول انحطاط مسلمین شناخت – آنچنانکه بسیاری از غربیان ( نه همه که احیانا گرفتار تعصب مسیحی هستند و یا بالاتر ، مأموریت استعماری دارند ، ادعا می‏کنند – یا اسلام از این مسؤولیت‏ مبراست ، و مسلمانان خود مسؤول این انحطاط می‏باشند ، و یا نه به اسلام‏ مربوط است و نه به مسلمانان ، علت این انحطاط ، ملل واقوام غیر مسلمان‏اند که در طول تاریخ چهارده قرنی اسلام ، به انحای مختلف ، با مسلمانان سروکار داشته‏اند ؟ پاسخ به این پرسش ، کار ساده‏ای نیست ، یک‏رشته مباحث‏نسبتا طولانی باید پیش کشیده شود و در هر یک از آنها با اسلوب علمی تحقیق کافی به عمل آید . در این سلسله مباحث آنچه به عنوان مقدمه لازم است طرح شود ، نموداری‏ از عظمت و انحطاط مسلمانان است و طبعا مشتمل خواهد بود بر مطالب ذیل :

1- پایه عظمت و رفعت تمدن اسلامی .
2- علل و موجبات و مایه‏های تمدن اسلامی .
3- تأثیر اسلام در اعتلای مسلمین .
4- اقتباس و مایه‏گیری تمدن جدید اروپایی از تمدن اسلامی .
5- وضع حاضر جهان اسلامی از نظر مظاهر انحطاط و تأخر .

6- با آنکه تمدن اسلامی نابود شده ، اسلام به صورت نیرویی زنده و فعال و گسترش یابنده باقی مانده است و با نیرومندترین نیروهای نو اجتماعی و انقلابی رقابت می‏کند .
7- ملل اسلامی در حال بیدار شدن و به پا خاستن‏اند .
بعد از این بحث مقدمی ، که خود رساله جداگانه‏ای خواهد بود ، لازم است‏بحثی عمیق و فلسفی درباره ” طبیعت زمان ” که به فلسفه تاریخ مربوط است صورت گیرد ، که آیا همان طوری که بعضی از فلاسفه تاریخ دعوی دارند ، همواره همان چیزی که سبب ترقی و پیشرفت قومی می‏شود ، سبب انحطاط آنها نیز می‏گردد ؟ یعنی هر عاملی فقط در شرایط و ظروف معینی که مربوط به‏ دوره‏ای خاص از تاریخ متطور بشری است می‏تواند جامعه‏ای را پیش ببرد و ترقی دهد و با تغییر آن شرایط و ظروف و با طلوع فجر جدیدی از تاریخ ، آن‏ عامل قادر به جلو بردن نیست ، سهل است ، خود موجب رکود و تأخر و انحطاط است . اگر این فلسفه درست باشد ، هر تمدنی به موجب همان عواملی که به وجود آمده باید از میان برود و لزومی ندارد

عامل بیگانه‏ای دخالت کند ، همواره‏ عوامل کهنه ، پس برنده و به اصطلاح ارتجاعی است و عوامل نو ، پیش برنده‏ است ، عوامل اجتماعی نو ، تمدن نوینی ایجاب می‏کند که خواه ناخواه با تمدن پیشین مغایر است . اگر این قاعده درست باشد ، طبعا تمدن اسلامی نمی‏تواند ، مستثنی باشد ، پس بحث از علل انحطاط مسلمین به عنوان بحثی مستقل و تفکیک شده از علل‏ و عوامل مشکله تمدن اسلامی بحثی بیهوده است . بنابراین فلسفه و قاعده ، لزومی ندارد که شخص یا قوم یا جریانی را مسؤول انحطاط مسلمین بدانیم ، نابودی تمدن اسلامی مانند هر تمدن دیگر ، و بلکه هر پدیده زنده دیگر ، از قبیل سررسیدن اجل طبیعی یا غیر طبیعی است‏ که به هر حال دیر یا زود فرا می‏رسد ، تمدن اسلامی زاییده شد و رشد کرد و جوان

شد و به پیری رسید و سپس مرد ، آرزوی بازگشت آن چیزی شبیه آرزوی‏ بازگشت مردگان است به دنیا که از نظر قوانین طبیعی قابل توجیه نیست و با چیزی نظیر اعجاز و خرق عادت ، که به هر حال خارج از قدرت افراد بشر است ، باید آن را توجیه‏ کرد . پس بعد از یک بحث مقدمی در زمینه نموداری از عظمت و انحطاط مسلمانان ، نوبت به این بحث فلسفی – تاریخی می‏رسد و نمی‏توان از آن چشم‏ پوشید ، زیرا گفته‏های خام در این زمینه فراوان گفته شده است و چه‏ بسیارند افرادی که آن گفته‏های خام را باور دارند . تکمیل این بحث فلسفی از نظر ارتباط با این سلسله مباحث به این است‏ که از انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان نیز گفتگوی جامعی بشود . قهرا این بحث‏شامل دو قسمت خواهد شد : قسمت اول صرفا

فلسفی است و قسمت دوم اسلامی . مجموع هر دو قسمت تحت عنوان ” اسلام و مقتضیات زمان‏ ” قابل بررسی و تحقیق است . هنگامی که از این بحث فارغ شدیم ، قاعده فوق را در فلسفه تاریخ‏ نپذیرفتیم و علل انحطاط مسلمین را با علل ترقی آنها لزوما یکی ندانستیم ، نوبت این است که بررسی کنیم علل و موجباتی که سبب رکود و توقف و انحطاط و تأخر مسلمین شد ، چیست و دیگران چه گفته‏اند ؟ این قسمت با توجه به گفته‏های دیگران ، اعم از مسلمان و غیر مسلمان ، و توجه به موضوعات و مسائل و جریاناتی که طبعا طرف این احتمال هست ، در سه بخش کلی باید بررسی شود :

– بخش اسلام
– بخش مسلمین
– بخش عوامل بیگانه

هر یک از این بخشها مشتمل بر موضوعات و مسائل متعددی است . مثلا در بخش اسلام ممکن است کسی برخی از افکار و معتقدات اسلامی را مؤثر در انحطاط مسلمین معرفی کند ، و ممکن است کسانی سیستم اخلاقی اسلام را ضعیف و انحطاط آور بدانند ، ممکن هم هست افرادی‏ قوانین اجتماعی اسلامی را عامل انحطاط مسلمین بخوانند . اتفاقا ، هم پاره‏ای از افکار و معتقدات اسلامی و هم برخی از مبانی اخلاق‏ اسلامی و هم بعضی قوانین و مقررات اجتماعی اسلامی مورد این اتهام واقع‏ شده‏اند .
همچنین در بخش مسلمین و بخش عوامل بیگانه ، فصلهای متعدد و گوناگونی‏ است که همه باید مورد بررسی قرار گیرد .
در میان افکار و معتقدات اسلامی ، مسائل ذیل مورد این اتهام واقع‏ شده‏اند :

1- اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر
2- اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا
3- شفاعت
4- تقیه
5- انتظار فرج

از پنج مسأله بالا سه مسأله اول مشترک میان شیعه و سنی است و دو مسأله‏ آخر تقریبا از مختصات شیعه است .
گاهی گفته می‏شود سر انحطاط مسلمین اعتقاد عمیقی است که به سرنوشت و قضا و در دارند ، و گاهی گفته می‏شود اهتمام عظیم اسلام به امر آخرت و جهان ابدی و ناچیز شمردن زندگانی دنیا فکر مسلمین را از توجه جدی به‏ مسائل زندگی منصرف کرده است ، و گاهی گفته می‏شود اعتقاد به شفاعت – که‏ در تمام ادوار تاریخ اسلامی ، این اعتقاد وجود داشته است ( جز افراد معدودی و اخیرا دسته مخصوصی ) – مسلمانان را نسبت به گناهان که فلسفه‏ گناه بودن آنها تأثیر سوء آنهاست در سعادت ، لاقید کرده است و مسلمان‏ با اتکای به شفاعت ، از هیچ رذیله و جرمی امتناع ندارد .

آنچه که شیعه بالخصوص در افکارش متهم می‏شود ، یکی تقیه است و دیگر انتظار فرج . در باب تقیه گفته می‏شود که اولا درس دورویی و نفاق است ، و ثانیا شیعه را ترسو و ضعیف و غیر قادر بر مقابله با حوادث بار آورده‏ است . در باب انتظار فرج گفته می‏شود که این فکر و این عقیده ، نیت هر اصلاحی را از شیعه گرفته است و در حالی که سایر ملل و اقوام در فکر اصلاح‏ کار خودند ، مردم شیعه منتظرند

” دستی از غیب برون آید و کاری بکند ” .
در اخلاق اسلامی عناصر زهد ، قناعت ، صبر ، رضا ، تسلیم و توکل ، به‏ تأثیر در انحطاط مسلمین متهم شده‏اند .
از مقررات اسلامی آنچه به نظر می‏رسد لازم است از این نظر بررسی شود ، در درجه اول مسأله حکومت و توابع آن است که به گمان عده‏ای ، اسلامتکلیف و وظیفه مسلمین را در این مسأله مهم به طور کامل معین نکرده است‏ قوانین جزایی اسلام سالهاست که مورد بی‏مهری واقع شده و بسیاری از کشورهای اسلامی به همین جهت قوانین جزایی خود را از جای دیگر اقتباس‏ کرده‏اند و کم و بیش کیفر عمل خود را دیده و می‏بینند . به هر حال ، قوانین جزایی اسلام یکی از حلقات این سلسله مباحث است . در قوانین مدنی اسلام چیزهایی که در عصر حاضر موجی علیه آنها برخاسته‏ یکی حقوق زن و دیگری قوانین اقتصادی اسلام در زمینه مالکیت و ارث و غیره‏ است .

محدودیتهایی که اسلام در روابط مسلمان با غیر مسلمان قرار داده است‏ مانند آنچه در باب نکاح مسلمان و غیر مسلمان یا ذبیحه غیر مسلم یا نجاست کافر قائل شده است ، و به عبارت دیگر حقوق و وظایف بین الملل‏ اسلامی ، از موضوعاتی است که عده‏ای را ناراحت کرده و اینها را عامل عقب‏ ماندگی خود از قافله تمدن محسوب می‏دارند . اینهاست مجموع مسائلی که در بخش اسلام از این سلسله مباحث باید درباره آنها تحقیق کافی به عمل آید . خوشبختانه زمینه مساعدی برای این گونه تحقیقات وجود دارد و با روشن‏ کردن این مسائل است که می‏توان نیروی ایمان طبقه جوان و تحصیلکرده را تقویت کرد و شبهات را از ذهن آنها زدود .

پس از این بخش ، نوبت بخش مسلمین است . در این بخش ، توجه ما از اسلام به سوی مسلمین برمی‏گردد ، یعنی اسلام عامل انحطاط مسلمین نیست ،بلکه مسلمانان در اثر کوتاهی و انحراف از تعلیمات اسلامی دچار انحطاط شدند ، و این مسلمانان‏اند که مسؤول عقب‏ماندگی خود می‏باشند.

در این بخش نیز قسمتهای متعددی پیش می‏آید ، زیرا اولا باید نقطه‏های‏ انحراف را مشخص کنیم ، آن چیزهایی که از اسلام است و متروک شده و آن‏ چیزهایی که از اسلام نیست ولی در میان مسلمین معمول است ، چه چیزهایی‏ است ؟ و ثانیا باید ببینیم عامه مسلمین مسؤول این انحطاط اند یا خاصه‏ آنها ؟ اسلام در میان اعراب ظهور کرد و سپس ملل دیگری از ایرانی و هندی و قبطی و بربر و غیره در زیر لوای اسلام درآمدند . هر یک از این اقوام ، ملیت و خصایص قومی و نژادی و تاریخی خاصی داشتند . باید بررسی شود آیا همه این ملل یا بعضی از آنها به واسطه خصایص و ممیزات خاص قومی و نژادی که لازمه طبیعت آنها بود ، اسلام را از مسیر اصلی خود منحرف کردند، به طوری که مثلا اگر اسلام در میان ملل دیگر

ی غیر از این ملل – مانند ملل‏ اروپایی – رفته بود ، امروز مسلمانی و مسلمانان سرنوشت دیگری داشتند ؟یا عامه مسلمین در این جهت تأثیری نداشته‏اند و آنچه بر سر اسلام و مسلمین‏آمده است از طرف خاصه ، یعنی دو طبقه متنفذ در میان مسلمین – حکمرانان‏ علمای دین – آمده است ؟در بخش عوامل بیگانه جریانات زیادی است که لازم است مورد توجه قرار بگیرد . از صدر اسلام همواره اسلام دشمنان سرسختی در خارج یا داخل خود داشته است . یهودیان و مسیحیان و مجوسیان و مانویان و زنادقه‏ای که در میان مسلمین بوده‏اند ، غالبا بیکار نبوده ، و احیانا از پشت به اسلام‏ خنجر زده‏اند . بسیاری از آنها در تحریف و قلب حقایق اسلامی به وسیله جعل‏ و وضع احادیث یا ایجاد فرقه‏ها و تفرقه‏ها و لااقل در دامن زدن به

اختلافات‏مسلمین تأثیر زیادی داشته‏اند . در تاریخ اسلام حرکتها و نهضتهای سیاسی و دینی زیادی دیده می‏شود که از طرف غیر مسلمانان به منظور تضعیف یا محو اسلام پیدا شده است . احیانا جهان اسلام مورد حمله سخت دشمن واقع شده است . جنگهای صلیبی وهمچنین حمله مغول نمونه بارز این حملات است و هر یک از آنها تأثیرفراوانی در انحطاط مسلمین داشته‏اند . و از همه خطرناک‏تر ، استعمار غربی‏ در قرون اخیر است که خون مسلمانان را مکیده و کمر مسلمانان را در زیر فشار مظالم خود خم نموده است .با توجه به آنچه در بالا گفته شد ، مجموع موضوعاتی که لازم است در این‏سلسله مباحث بحث شود ، به ترتیب ، موضوعات ذیل است :
1- عظمت و انحطاط مسلمین

این مبحث مقدمه‏ای است برای سایر مباحث .
2- اسلام و مقتضیات زمان
این مبحث شامل دو قسمت است : قسمت اول مربوط به فلسفه تاریخ است . در قسمت دوم کیفیت انطباق قوانین اسلامی با عوامل متغیر زمان بیان می‏شود. این بحث نیز جنبه مقدمی و تمهیدی دارد .

3- سرنوشت و قضا و قدر
رساله حاضر عهده‏دار این مبحث است .
4- اعتقاد به معاد و اثر آن در ترقی یا انحطاط اجتماع
5- شفاعت
6- تقیه

7- انتظار فرج
8- سیستم اخلاقی اسلام
9- حکومت از نظر اسلام

10- اقتصاد اسلامی
11- قوانین جزایی اسلام

12- حقوق زن در اسلام
13- قوانین بین‏المللی اسلام
14- نقاط انحراف

15- جعل و تحریف و وضع حدیث
16- اختلافات شیعه و سنی و اثر آن در انحطاط مسلمین
17- اشعریت و اعتزال
18- جمود و اجتهاد

19- فلسفه و تصوف
20- زمامداران جهان اسلام
21- روحانیت
22- فعالیتهای تخریبی اقلیتها در جهان اسلام
23- شعوبیگری در جهان اسلام

24- جنگهای صلیبی
25- سقوط اندلس
26- حمله مغول
27- استعمار

اینها مجموع موضوعاتی است که از نظر اینجانب باید جزء این سلسله‏مباحث قرار گیرند . نه مدعی استقصا هستم و نه مدعی حسن ترتیب . ممکن‏است موضوعات دیگری باشد که باید در این ردیف قرار گیرد و از نظر من‏ پنهان مانده باشد . اینجانب نه خود را قادر به بحث در تمام این‏ موضوعات می‏داند و نه به فرض قدرت ، چنین وقت و فرصتی را داراست . برای بعضی از این موضوعات که از آن جمله است شماره‏های 1 و 2 یادداشتهایی دارد و امیدوار است موفق گردد آنها را تنظیم کرده و هر چه‏ زودتر دردسترس عموم بگذارد .

اگر فضلا و نویسندگان با ارزش ما بذل توجه بفرمایند و در هر یک از موضوعات نامبرده که اطلاعات کافی دارند ، تحقیقی عالمانه به عمل آورند و آن را جزء این سلسله مباحث قرار داده و مطلبی را که اختیار فرموده‏اند به‏اطلاع این بنده برسانند ، موجب امتنان اینجانب خواهد بود . نخستین روزی که متوجه شدم غربیان اعتقاد به قضا و قدر را یکی از علل‏ بلکه علت اصلی انحطاط مسلمین می‏دانند ، در حدود بیست سال پیش ، ایام‏ طلبگی در حوزه علمیه قم بود .

جلد دوم کتاب زندگانی محمد تألیف دکتر محمد حسنین هیکل ترجمه‏ ابوالقاسم پاینده را می‏خواندم . در آخر این کتاب خاتمه‏ای دارد مشتمل بر دو مبحث :
1- تمدن اسلامی چنانکه قرآن شرح می‏دهد .
2- خاورشناسان و تمدن اسلامی .

در مبحث دوم سخنی از یک نویسنده معروف آمریکایی به نام ” واشنگتن‏ ارونگ ” که کتابی در سرگذشت پیغمبر اسلام نوشته است ، نقل می‏کند . واشنگتن ارونگ به نقل دکتر هیکل در خاتمه کتاب خود ، مبادی و اصول اسلام را شرح داده است و پس از ذکر ایمان به‏ خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیغمبران و روز قیامت ، می‏گوید:” آخرین و ششمین قاعده‏ای که در ردیف مبادی اسلام است ، عقیده جبر است . محمد برای پیشرفت امور جنگی خود از این قاعده استفاده می‏کرد ، زیرا به موجب این قاعده هر حادثه‏ای که در جهان رخ می‏دهد ، پیش از آن ، در علم خدا مقدر شده و پیش از آنکه جهان به وجود آید ، در لوح محفوظ ثبت گردیده است و سرنوشت هر کس و وقت مرگ او تعیین شده و قابل‏ تغییر نیست و به هیچ وسیله

نمی‏توان آن را مقدم و مؤخر ساخت . مسلمانان‏ که این نکات را مسلم می‏داشتند و بدان عقیده داشتند ، به هنگام جنگ بدون‏ بیم و هراس خود را به صف دشمن می‏زدند . در نظر آنها مرگ در جنگ مساوی با شهادت بود و بهشت را نصیب انسان می‏ساخت ، بدین جهت اطمینان‏ داشتند اگر کشته شوند یا بر دشمن غلبه یابند ، در هر صورت فیروز شده‏اند. بعضی مسلمانان مذهب جبر را که می‏گوید انسان برای اجتناب از گناه ورهایی از مجازات ، مختار نیست و در این زمینه اراده‏ای از خود ندارد ، منافی عدل و رحمت خدا می‏دانند . فرقه‏هایی پدید آمده‏اند که برای تعدیل و توضیح این مذهب حیرت انگیز کوشیده‏اند و هنوز هم می‏کوشند ، ولی عده آنها کم است و از پیروان سنت رسول به شمار نمی‏آیند . . . چه عقیده‏ای بهتر از این می‏تواند سپاهیان نادان و مغرور را به میدان جنگ براند و آنها رامطمئن سازد که اگر زنده ماندند ، غنیمت می‏برند و اگر کشته شدند ، در بهشت جای می‏گیرند ؟ این عقیده ، سپاه

مسلمانان را چنان بی‏باک و نیرومندساخته بود که هیچ سپاهی یارای برابری با آن نداشت ، ولی در عین حال ، همین عقیده دارای زهری بود که نفوذ اسلام را از میان برد . از موقعی که‏ جانشینان پیغمبر دست از جنگجویی و جهانگیری برداشتند و شمشیرهای خود را در نیام کردند ، عقیده جبر خاصیت ویران کننده خود را آشکار ساخت ، صلح و آرامش ، اعصاب مسلمانان را ضعیف کرد ، و لوازم مادی نیز که قرآن استفاده از آن را روا شمرده و وجه امتیاز میان اسلام و مسیحیت – دین پاکی‏ و از خود گذشتگی – به شمار می‏رود ، در این موضوع تأثیر داشت . مسلمانان رنجها و سختیهایی را که بدانها می‏رسید ، نتیجه تقدیر می‏دانستند و تحمل آن را لازم می‏شمردند ، زیرا در نظر آنهاکوشش و دانش انسانی برای رفع آن نتیجه‏ای

نمی‏داد . پیروان محمد ]ص[ به قاعده “خود را کمک کن تا خدا تو را کمک کند ” اهمیت نمی‏دادند وبه عکس آن معتقد بودند ،بدین جهت صلیب ، هلال را محو کرد . اگر نفوذهلال تاکنون در اروپا باقی است ، برای این است که دولتهای بزرگ مسیحی‏ چنین خواسته‏اند ، و به عبارت دیگر ، بقای نفوذ هلال ، نتیجه رقابت‏ دولتهای مسیحی است . شاید بقای نفوذ آن برای این است که دلیل تازه‏ای‏ برای این قاعده باشد که هر کس چیزی را به نیروی شمشیر گرفت ، با شمشیراز او گرفته می‏شود ” .

دکتر هیکل در پاسخ این مرد امریکایی شرح مبسوطی طبق ذوق و فکر خودمی‏دهد که هر چند خالی از نکته‏های صواب نیست ، ولی عاری از نظم فلسفی وقابل نقض و اشکال و ایراد است .در رساله حاضر که اکنون به دست خواننده محترم می‏رسد ، بی‏پایگی سخنان‏ واشنگتن ارونگ و دیگر غربیان روشن خواهد شد و معلوم خواهد شد که اولا قضا و قدر اسلامی با عقیده جبر فرسنگها فاصله دارد و نمونه‏هایی که ذکر خواهد شد که همان سپاهیان صدر اسلام که آقای واشنگتن ارونگ گستاخانه آنها را نادان و مغرور می‏خواند ، در سایه تعلیمات

معلم عالیقدر خود ، این فرق و تفاوت را که آقای واشنگتن ارونگ از درک آن عاجز است ، درک می‏کردند .ثانیا خود قرآن کریم آزادی و مختار بودن انسان را به موجب آیات زیادی‏تأیید کرده است . کسانی که طرفدار اختیار شدند و جبر را مخالف عدالت و رحمت خدا دانستند ( عدلیه ، یعنی شیعه و معتزله) برخلاف ادعای‏خاورشناسان علیه تعلیمات قرآن قیام نکردند و منظورشان “تعدیل ” در گفته قرآن نبود ، بلکه نظر خود را از قرآن اقتباس کرده بودند . ثالثا این نویسنده بزرگ با اینکه طبق گفته دکتر هیکل ، مسیحی متعصبی‏ است و مسیحیت را به

واسطه عدم توجه به مسائل زندگی دین پاکی و از خودگذشتگی می‏خواند و این توجه را بر اسلام عیب می‏گیرد ، از علم قدیم الهی‏ به صورت طنز یاد می‏کند ! مگر ممکن است کسی خداشناس باشد و بتواند منکر علم قدیم ازلی به همه‏ اشیاء باشد ؟ آیا این عیب است بر قرآن که خدا را از ازل واقف بر همه‏ امور و جریانها می‏داند ؟ ! رابعا می‏گوید : پیروان محمد [ ص ] به قاعده ” خود را کمک کن تا خدا تو را کمک کند ” ، اهمیت نمی‏دادند . این نویسنده نمی‏خواسته است به خود زحمت دهد و لااقل یک بار ترجمه‏ قرآن کریم را بخواند ، والا چنین ادعایی نمی‏کرد . قرآن کریم با صراحت کامل می‏فرماید” :ما هر دسته‏ای را در همان راهی که به همت و اراده خود انتخاب‏ کرده‏اند ، مدد می‏رسانیم . مدد پروردگار از هیچ مردم صاحب اراده و

فعالی‏ قطع نمی‏شود ” . پیروان محمد ( ص ) به تعلیمی عالی‏تر پی برده بودند و آن اینکه : ” خدا را یاری کن تا خدا تو را یاری کند ” ( « ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم ») ( 2 ) . قرآن کریم به جای ” خود را یاری کن ” که‏ ممکن است بوی شخصی و منفعت پرستی و حرص و آز از آن استشمام شود ” خدا را یاری کن ” که جنبه عمومی و انسانی و خدمت به خلق دارد گذاشته است . اما راز غلبه صلیب بر هلال که آقای واشنگتن ارونگ آن را قطعی‏ همیشگی دانسته است ، مطلبی است که در ضمن این سلسله مباحث در جای‏ مناسبی طرح

خواهد شد منحصر به آقای واشنگتن ارونگ نیست ، به نوشته هر نویسنده غربی ، حتی‏آنهایی که تا حدی بی‏غرضی خود را نشان داده‏اند ، در این زمینه برخورده‏ایم‏ شبیه این اظهار نظر را دیده‏ایم . همه آنها اسلام را یک مسلک جبری‏ می‏دانند ، چیزی که هست بعضی از آنها این عقیده را دخیل در انحطاط مسلمین‏ ندانسته‏اند و بعضی دیگر دخیل دانسته بلکه عامل اصلی شمرده‏اند . ویل دورانت در تاریخ تمدن پس از آنکه به مضمون آیاتی از قرآن در

زمینه علم و مشیت الهی اشاره می‏کند و می‏گوید جبریگری از لوازم تفکر اسلامی است ، می‏گوید : ” در نتیجه این اعتقاد ، مؤمنان سخت‏ترین مشکلات زندگی را با قلبی‏ مطمئن تحمل می‏کردند ، ولی همین عقیده در قرون اخیر مانع پیشرفت عربان شد و اندیشه آنها را از کار انداخت ” اما گوستاولوبون معتقد است که اعتقاد به تقدیر و جبر ، تأثیری در انحطاط مسلمین نداشته است و علل انحطاط مسلمین را در جاهای دیگر باید جستجو کرد . اول در نظر داشتم همه مطالب مربوط به عظمت و انحطاط مسلمین را درمقدمه این رساله ذکر کنم ، ولی بعد

، از این فکر منصرف شدم و تصمیم‏ گرفتم آن مطالب را مستقلا رساله‏ای قرار داده و در صدر این سلسله مباحث قرار دهم ، زیرا دیدم اگر همه مطالب لازم نوشته شود ، مفصل خواهد شد ومقدمه از اصل کتاب طولانی‏تر می‏گردد ، و اگر رعایت اختصار شود به صورت‏ ناقص درخواهد آمد . لهذا ترجیح دادم عجالتا در این مقدمه به همین اندازه که نمونه‏ای از مطلب است ، قناعت‏ کنم و تفصیل مطلب را بعد به صورت رساله‏ای جداگانه درآورده ، مقدمه و اولین شماره این سلسله مباحث قرار دهم . در این رساله همه مطالب و مسائل مربوط به سرنوشت و قضا و قدرذکر نشده است ، زیرا هدف اصلی و عمده ، بررسی تأثیر و عدم تأثیر این فکر و عقیده در انحطاط مسلمین است ، لهذا از ذکر قسمتهایی که با این جهت‏ ارتباط ندارد و از جنبه دیگر نیز ضرورتی برای ذکر آنها احساس نمی‏شد ،خودداری شده است .

این مسأله در میان مسلمین سابقه طولانی دارد ، از صدر اسلام در میان‏مسلمین مطرح بوده ، مفسرین ، متکلمین ، فلاسفه ، عرفا و حتی شعرا و ادبا درباره آن بحث کرده‏اند . بررسی سیر این مسأله در میان این طبقات ، خود مستلزم کتاب مستقلی است . بعلاوه آیات و روایات زیادی که نمونه عمق‏ معارف اسلامی است ، در این مورد وارد شده است و همین آیات و روایات‏ است که راهنمای فلاسفه اسلامی واقع شده و فلسفه الهی اسلامی را بسی پرمایه‏ و باطراوت کرده است که با فلسفه یونانی قبل از اسلام قابل مقایسه نیست‏ و بررسی

این آیات و روایات خود مبحثی مفصل و جالب است از اینها گذشته ، در معارف اسلامی مسائل و موضوعاتی مربوط به این مبحث‏ وجود دارد که با در نظر گرفتن اصول برهانی از یک طرف و آثار نقلی از طرف دیگر ، بیان و توضیح آنها ساده نیست ، از آن جمله است موضوع شب و روز ” قدر ” که در سوره‏ای از قرآن کریم به صراحت از آن یاد شده است و مورد اتفاق شیعه و سنی است ، از آن جمله است مسأله ” بداء ” که از معارف مسلم شیعه است و ریشه قرآنی دارد . جبر و اختیار و کیفیت آزادی و اراده انسان نیز اگر از جنبه‏های مختلف‏ روانی ،

اخلاقی ، فلسفی و اجتماعی بررسی شود ، صفحات زیادی را به خود اختصاص می‏دهد . اکنون تصدیق می‏فرمایید اگر همه اینها در این رساله طرح می‏شد ، به صورت‏ کتابی بزرگ درمی‏آمد و دیگر مناسب نبود چنین کتابی جزء ” بحثهایی از علل انحطاط مسلمین ” قرار گیرد . در عین حال اگر این رساله مورد توجه صاحبنظران واقع شود و ضرورتی‏ احساس شود که این مبحث تکمیل گردد ، در چاپ بعد انشاء الله ضمیمه و تکمیل خواهد شد . از خداوند متعال مدد و توفیق می‏طلبیم .
تهران – 23 فروردین ماه 1345 شمسی
مطابق 20 ذی الحجه 1385 قمری
مرتضی مطهری

انسان و سرنوشت
هراس انگیز
سرنوشت ! قضا و قدر ! کلمه‏ای رعب آورتر و هراس انگیزتر از این دو
کلمه ، پرد ه گوش بشر را به حرکت نیاورده است .
هیچ چیز به اندازه اینکه انسان آزادی خود را از دست رفته و خویشتن را
مقهور و محکوم نیرومندتر از خود مشاهده کند و تسلط مطلق و بی‏چون و چرای


او را بر خود احساس کند ، روح او را فشرده و افسرده نمی‏سازد .
می‏گویند بالاترین نعمتها آزادی است و تلخ‏ترین دردها و ناکامیها احساس‏
مقهوریت است ، یعنی اینکه انسان ، شخصیت خود را لگدکوب شده و آزادی‏
خود را به تاراج رفته ببیند و خود را در برابر دیگری مانند گوسفند در
اختیار چوپان مشاهده کند و خواب و خوراک و موت و حیات خویش را در دست اقتدار او ببیند .
آن ” تسلیم و رضا ” که از نبودن ” چاره ” و مقهور دیدن خود ” در

کف شیر نر خونخواره‏ای ” پیدا شود ، از هر آتشی برای روح آدمی گدازنده‏تر
است .
این در صورتی است که انسان خود را مقهور و محکوم انسانی دیگر زورمندتر
یا حیوانی قوی پنجه‏تر از خود مشاهده کند . اما اگر آن قدرت مسلط یک‏
قدرت نامرئی و مرموز باشد و تصور خلاصی از آن و تسلط بر آن ، تصور امر

محال باشد چطور ؟ مسلما صد درجه بدتر .
یکی از مسائلی که توجه بشر را همیشه به خود جلب کرده است این است که‏
آیا جریان کارهای جهان طبق یک برنامه و طرح قبلی غیر قابل تخلف صورت‏
می‏گیرد و قدرتی نامرئی ، ولی بی‏نهایت مقتدر ، به نام سرنوشت و قضا و
قدر بر جمیع وقایع عالم حکمرانی می‏کند و آنچه در زمان حاضر در حال صورت‏
گرفتن است و یا در آینده ص ورت خواهد گرفت در گذشته ، معین و قطعی شده‏

است و انسان مقهور و مجبور به دنیا می‏آید و از دنیا می‏رود ؟ یا اصلا و
ابدا چنین چیزی وجود ندارد و گذشته هیچ نوع تسلطی بر حال و آینده ندارد و
انسان که یکی از موجودات این جهان است ، حر و آزاد و مسلط بر مقدرات‏

خویشتن است ؟ یا فرض سومی در کار است و آن اینکه سرنوشت ، در نهایت‏
اقتدار بر سراسر وقایع جهانی حکمرانی می‏کند و نفوذش بر سراسر هستی بدون‏
استثناء گسترده است ، در عین حال این نفوذ غیرقابل رقابت و مقاومت‏

ناپذیر ، کوچکترین لطمه‏ای به حریت و آزادی بشر نمی‏زند . اگر اینچنین‏
است ، چگونه می‏توان آن را توجیه کرد و توضیح داد ؟

مسأله سرنوشت یا قضا و قدر از غامض‏ترین مسائل فلسفی است و به علل‏
خاصی ، که بعدا توضیح داده خواهد شد ، از قرن اول هجری در میان متفکرین‏
اسلامی طرح شد . عقاید مختلفی که در این زمینه ابراز شد ، سبب صف بندیها
و کشمکشها و پیدایش فرقه‏ها و گروههایی در جهان اسلام گردید . پیدایش‏

عقاید گوناگون و فرقه‏های مختلف بر مبنای آن عقاید ، در طول این چهارده‏
قرن آثار شگرفی در جهان اسلام داشته است .
جنبه عملی و عمومی
هر چند این مسأله ، به اصطلاح یک مسأله متافیزیکی است و به فلسفه کلی‏
و ماوراء الطبیعه مربوط است ، ولی از دو نظر شایستگی دارد که در ردیف‏

مسائل عملی و اجتماعی نیز قرار گیرد :
یکی از این نظر که طرز تفکری که شخص در این مسأله پیدا می‏کند ، در
زندگی عملی و روش اجتماعی و کیفیت برخورد و مقابله او با حوادث مؤثر
است . بدیهی است که روحیه و روش کسی که معتقد است وجودی است دست‏
بسته و تأثیری در سرنوشت ندارد ، با کسی که خود را حاکم بر سرنوشت خود
می‏داند و معتقد است حر و آزاد آفریده شده است ، متفاوت است . در

صورتی که بسیاری از مسائل فلسفی این گونه نمی‏باشند و در روحیه و عمل و
روش زندگی انسان اثر ندارند از قبیل : حدوث و قدم زمانی عالم ، و تناهی‏

و لاتناهی ابعاد عالم ، نظام علل و اسباب و امتناع صدور کثیر از واحد ،
عینیت ذات و صفات واجب الوجود و امثال اینها . این گونه مسائل تأثیری‏
در روش عملی و روحیه اجتماعی شخص ندارند .
دیگر ، از این جهت که مسأله سرنوشت و قضا و قدر در عین اینکه از نظر
پیدا کردن راه حل در ردیف مسائل خصوصی است ، از نظر عمومیت افرادی که‏
در جستجوی راه حلی برای آن هستند در ردیف مسائل عمومی است – یعنی این‏
مسأله از مسائلی است که برای ذهن همه کسانی که فی‏الجمله توانایی‏

اندیشیدن در مسائل کلی دارند ، طرح می‏شود و مورد علاقه قرار می‏گیرد ، زیرا
هر کسی طبعا علاقمند است بداند آیا یک سرنوشت محتوم و مقطوعی که تخلف‏
از آن امکان‏پذیر نیست ، مسیر زندگانی او را تعیین می‏کند و او از خود در
این راهی که می‏رود اختیاری ندارد ؟ ! مانند پر کاهی است در کف تندبادی‏
؟ ! یا چنین سرنوشتی در کار نیست و او خود می‏تواند مسیر زندگی خود را
تعیین کند ؟ – بر خلاف سایر مسائل فلسفه کلی که همچنانکه از نظر یافتن‏

راه حل ، جنبه خصوصی دارند ، از جنبه توجه اذهان به جستجو برای یافتن راه‏
حل نیز دارای جنبه خصوصی می‏باشند .
از این دو نظر ، این مسأله را می‏توان در ردیف مسائل عملی و عمومی و
اجتماعی نیز طرح کرد .
در قدیم کمتر ، از جنبه عملی و اجتماعی به این مسأله توجه می‏شد و فقط
از جنبه نظری و فلسفی و کلامی طرح و عنوان می‏شد ، ولی دانشمندان امروز

بیشتر به جنبه اجتماعی و عملی آن اهمیت می‏دهند و از زاویه تأثیر این‏
مسأله در طرز تفکر اقوام و ملل و عظمت و انحطاط آنها به آن می‏نگرند .
برخی از منتقدین اسلام بزرگترین علت انحطاط مسلمین را اعتقاد به قضا و
قدر و سرنوشت قبلی ذکر کرده‏اند . اینجا طبعا این سؤال پیش می‏آید : اگر اعتقاد به سرنوشت سبب رکود و انحطاط فرد یا
اجتماع می‏شود ، پس چرا مسلمانان صدر اول این طور نبودند ؟ آیا آنها به‏
قضا و قدر و سرنوشت قبلی اعتقاد نداشتند و این مسأله جزء تعلیمات اولیه‏

اسلام نبود و بعد در عالم اسلام وارد شد – همچنانکه بعضی از مورخین اروپایی‏
گفته‏اند – و یا اینکه نوع اعتقاد آنها به قضا و قدر طوری بوده که با
اعتقاد به اختیار و آزادی و مسؤولیت منافات نداشته است ؟ یعنی آنها در
عین اینکه به سرنوشت اعتقاد داشته‏اند ، معتقد بوده‏اند که سرنوشت به‏

نحوی تحت اختیار و اراده انسان است و انسان قادر است آن را تغییر دهد
. اگر چنین طرز تفکری داشته‏اند ، آن طرز تفکر بر اساس چه اصول و مبانیی‏
بوده است ؟
قطع نظر از اینکه مسلمانان صدر اول چگونه استنباط کرده بودند ، باید
ببینیم منطق قرآن در این مسأله چیست و از پیشوایان دین در این زمینه چه‏
رسیده است و بالاخره منطقا ما باید چه طرز تفکری را در این مسأله انتخاب‏
کنیم ؟


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • ۹۵/۰۷/۱۷
  • ali mo

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی